25 February 2011
فریاد شاعر ایران دوست که از دل ملت سخن میگوید


02 January 2011
اهریمن نامه


اهریمن نامه


29 May 2010
شعر تازه ی سیمین بهبهانی - جای حضور فریاد است

هرچند پیش رو دیوار بسته ست راه بر دیدار
در جای جای ویرانش راه عبور می بینم
هرچند شب دراز آهنگ نالین زمین و بالین سنگ
در انتظار روزی خوش دل را صبور می بینم
تن کم توان و سر پردرد پایم ضعیف و دستم سرد
در سینه لیک غوغایی از عشق و شور می بینم
گر غول در شگفت از من پاس گذر گرفت از من
با چشم دل عزیزان را از راه دور می بینم
من کاج آهنین ریشه هرگز مبادم اندیشه
برخاک خود اگر موجی از مار و مور می بینم
طوفان چو در من آویزد ناکام و خسته بگریزد
از من هراس و پروایی در این شرور می بینم
هر جا خلافی افتاده است جای حضور فریاد است
من رمز کامیابی را در این حضور می بینم
هشتاد و اند من، با من گوید خروش بس کن زن
گویم خموش بودن را تنها به گور می بینم


06 March 2010
سوار خواهد آمد..! اثری جاودانه با آوای گرم داریوش


http://www.youtube.com/watch?v=AMBm7llizI4


17 December 2009
هنوزم عشق میهن در سرت هست؟
دوباره اول مهر است و پاییز / گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی كه خالی مانده از تو / و گلهایی كه پژمرده سر میز
http://sohrabestann.blogspot.com/2009/12/blog-post_10.html
Source: Sohrabestan


17 August 2009
خدايا اين شهر چقدر به نظرم آشناست!!!!!!
| |||
|


13 July 2009
A poem by Aadeleh Zamaani
با ملودی "ای ایران، ای مرز پر گهر" خوانده شود:
ای ایران ای مانده درخطر
شب در آید میرسد سحر
ننگین ماند چهره بدان
نام ایرانٍ تو جاودان
ای دولت سیاه زشت اهرمن نژاد
خیزش وطن دهد فریب تو بباد
آتشفشان این میهن است
گور تو و اهریمن است
ایران زمین، کی مانده درسلطه ناکسین
بر دشمنش تا ابد ننگ وکین
جهل و نیرنگ پشت تو شکست
فرزند میهن به غم نشست
نیرنگ بازان را زبون کنم
من پشت تو سرنگون کنم
در نکبت و جنون تپیده مام میهنم
میهنم، خدا خدا خدای میهنم
با عزم خود بر می کنم،
هرآفت از این میهنم
ایران زمین، کی مانده در سلطه ناکسین
بر دشمنش تا ابد ننگ و کین
بر جا جایت لاله خرمن است،
بر هر کویت کشته من است
صدها دیگر بین که زنده اند،
دل از جان بهر تو کنده اند
ای دولت سیاه زشت اهرمن نژاد
خیزش وطن دهد فریب تو به باد
آتشفشان این میهن است،
گور و تو و اهریمن است
ایران زمین، کی مانده درسلطه ناکسین
--
adeleh zamani


07 July 2009
A poem(in Persian) by Saif Farghaani when Moghuls invaded Iranهم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
شعری از سیف فرغانی در ایام حمله مغول
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان! به نیکی خواهم دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد


05 July 2009
Iran Anthem


01 July 2009
An Arminian favourit song adapted to support Moussavitr


27 June 2009
پیام جون The whole world supports freedom in Iran-Joan Baez sings in English and Persian هر کسی که در این دنیا سرش به تنش میارزه مدافع آزادی ایران است
چهارشنبه ۳ تير ۱۳۸۸
پیام جون بائز
به مردم ایران
جهان با دیدن شما به قدرت رفتار غیر خشونت آمیز پی برد. زمانی که با آرامش در مقابل ترس نشسته بودبد، ما صدای غرش شما را از میان سکوتتان شنیدیم و آن را در چشمانتان دیدیم. شجاعت شما ما را تحت تاثیر قرار داده است و فداکاری تان الهامبخش مان است.من از اینکه زنده ام تا شاهد این جنبش باشم، احساس خوشبختی می کنم. دعا ها, عشق و حمایتم را بسویتان می فرستم
جون بائز
Like people around the world, Joan has been following the news of the happenings in Iran, and would like to use this space to say the following:
To the People of Iran:
In you the world sees the power of nonviolence. We hear it in the roar of your silence and see it in your eyes
as you sit down peacefully in the face of terror. We are moved by your courage and inspired by your sacrifices.
I am fortunate to be alive to witness this movement. I send you my prayers, love, and support.
--Joan Baez
They poured across the borders
We were cautioned to surrender
This I could not do
Into the hills I vanished
No one ever asks me
Who I am or where I'm going
But those of you who know
You cover up my footprints
I have changed my name so often
I have lost my wife and children
But I have many friends
And some of them are with me
An old woman gave us shelter
Kept us hidden in a garrett
And then the soldiers came
She died without a whisper
There were three of us this morning
And I'm the only one this ev'ning
Still I must go on
Frontiers are my prison
Oh the winds, the winds are blowing
Thru the graves the winds are blowing
Freedom soon will come!
Then we'll come from the shadow.
Joan Baez The Partisan lyrics


26 June 2009
Neda- Poem translated into French and English b y Daryoush
Neda la fille d'Iran; Neda the daughter of Iran; ندا, دختر ایرا ن
ندا , ندا , دختر ما
دختر ایرا ن ِ بپا
دختر این حماسها
کشته بدست نا کسا ن
ضجه کشان کربلا
رفته بفردوس ندا
دختر ما , دختر ما
ببین کیها آمده ا ند
شکوه گر از جور خدا
حافظ و رومی بسرا
شیخ اجل برهنه پا
رصد گر ستارها
طو سی آن حماسهای
شاه پا سارگاد بپا
بغض گرفتشا ن صدا
فخر همه - دختر ما
,نترس ندا نترس ندا
ندا , ندا , دختر ما
دختر ایرا ن ِ بپا
دختر این حماسها
برگ گلی است بیریا
خصم بریده ا ش صدا
لیک حما سه ندا
برکند چون سیل ز جا
حکم قبا , زهد و ریا
Une traduction très approximative.
Nédâ la Fille de l’Iran
Nédâ, Nédâ, notre fille,
La fille d’Iran soulevé,
La fille de nos épopées,
Tuée par les démons,
Ceux qui pourtant pleurent le Karbela[1].
Elle est montée aux cieux, notre fille, Nédâ.
Et regarde ceux qui viennent l’accueillir. ا
Morne et plaintifs auprès du Dieu,
Le Roi de Pasargades[2] sombre,
Hâfèz et Roumi en larme,
Les étoiles de Tus, de Neyshapour[3] et de Shiraz,
Elles n’étincellent plus.
Mais tous vantent leurs orgueils, de notre fille Nédâ.
Nédâ, Nédâ, notre fille,
La fille de l’Iran soulevé,
Elle était une feuille de fleure,
Douce, belle et innocente,
Que les démons ont déchirés,
Mais les flambées de rage de notre jeunesse.
Leur brûlera les frocs,
Effondera leur édifice.
A quick English Translation.
Neda, the Daughter of Iran.
Neda, Neda, our daughter,
The daughter of an Iran
Once again on its feet,
The heroine of our epics,
Martyred by demons,
Those who yet howl Kerbela. [4]
She has flown to the heavens, our daughter, Neda.
And look who’s there to greet her?
The king of Pasargadae standing gloomy,[5]
Hafez and Rumi in tears,
The stars of Tus, Neyshapour and Shiraz[6] gleam no more,
They are angry with the God!
Yet all are proud of our daughter, Neda.
Neda, Neda, our daughter,
The daughter of an Iran,
Once again on its feet.
The girl of all our epics,
A delicate blossom she was,
Suave, beautiful and pure,
Torn by demons,
Yet the flames of our rage,
Shall burn their edifice and end the reign of cant.
[1] La tragédie de Kerbela au septième siècle où le petit-fils du prophète Mohamed et ses compagnons, prétendant se sont fait massacrés par le Calife. Les chiites dures
[2] Se réfère au Roi Cyrus le Grand.
[3] Se réfère au Ferdowssi, le père des épopées perses né au Tus en dixième siècle et au Omar Khayyam le grand figure de la science et poésie perse du onzième siècle. L’étoile de Chiraz se réfère au Saadi le grand penseur aphoriste et poète du treizièmes siècle (Hâfès ayant été mentionné par nom).
[4] Refers to seventh century tragedy of Kerbala where the grandson of Prophet Mohammad and his cohorts, claiming the caliphate, were massacred by the Caliph Yazid in the seventh century.
[5] Refers to Cyrus the Great.
[6] Refers successively to Ferdowsi, the tenth century epic poet born in Tus, to Omar Khayyam the great man of science and poetry on the eleventh century and to Saadi the thirteen’s century thinker, aphorist and poet.
7:39 PM | Add a comment | Permalink | Blog it | News and politics


25 June 2009
Poem by Simin Behbahani سیمین بهبهانی: خاک مرا به باد مده
ترسم به روی سنگ لحد / نامت عجین به گند شود
پر گوی و یاوه ساز شدی، / بی حد زبان دراز شدی
ابرام ژاژخایی ی تو / اسباب ریشخند شود
هرجا دروغ یافته ای / درهم چو رشته بافته ای
ترسم که آنچه تافته ای / بر گردنت کمند شود
باد غرور در سر تو، / کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین / حاشا دگر بلند شود
بر سر کله گشاد منه، / خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب / پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را، / در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا / گریان و سوگمند شود
***
نفرین من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، / خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی / یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو / خاموش و بی گزند شود
سیمین بهبهانی
۲۵ خرداد ۱٣٨٨

